غروب عمر مادر عزیز من (لطیفه قربان زاده) در غروب یکشنبه 4 اسفند 1392
* مادر رفت...و زندگي همچنان جريان دارد ( اما به سختي...)
* جاي خالي مادر با اقيانوسي از اشک هم پر نخواهد شد.
* سياهي مرگ در زمستان کارخودرا کرد و رفت اما رو سفيدي به مادر ماند.
* مامان و بابا در آستانه نوروز به هم پيوستند و عيد سال 1393 پای سفره هفت سین، ديگر تنهانيستند.
* بعد از مرگ پدر، امیدمان به مادرمان بود و بعد از مرگ مادر، امیدمان به مردن خودمان است!
* بعدازمرگ پدرم به همه ی کسانيکه پدرشان زنده است، حسودي مي کنم حتي به پسرم!
* جسم مادر به زير خاک و زمین رفت و روح مادر به ماورای زمین ...به آسمانها...
* شماره تلفن مادر تا ابد درحاقظه گوشي همراهم ثبت خواهد ماند و هميشه منتظر زنگ تلفنش خواهم ماند . شايد روزي از بهشت به من زنگ بزند.
* مرگ "نزدیکان" ثابت می کند که چقدر مرگ به خودمان "نزدیک" است.
* وقتی که لحظه مرگ من فرا برسد با خود خواهم گفت: نمردیم و ماهم مردیم!