به یاد خسرو شکیبایی...

 

نمي دانم چه بنويسم؟... در خصوص ضايعه درگذشت خسرو شکيبايي، همه به بهترين شکل در رسانه ها گفتند و نوشتند .. فقط من مي توانم اين چند سطر را بيفزايم که منهم مثل همه، از شنيدن خبردرگذشت  خسرو شکيبايي به شدت ناراحت شدم،  بخصوص اينکه اين خبر تلخ را روز جمعه عصر- که در چنين مواقعي آدم معمولا همينجوري، دلش گرفته است-، از تلويزيون شنيدم ....غروب آنروز از خانه زدم بيرون و به پارک رفتم تا کمي هوا بخورم  و بار سنگين اين خبر تلخ را کمي سبک کنم اما احساس کردم اکثر مردم هم مثل من  حال و روز خوشي ندارند و غمگین به نظر می رسند ... خبر واقعا تاسف بار و تلخ بود و باورنکردني..
همه ما از بازيگري و نقش آفريني هاي خسروشکيبايي خاطره داريم. او عمري را با ما زندگي کرد، با ما حس گرفت، با ما  خنديد، با ما گريست ، شريک غم ها و شاديهاي ما شد و در واقع  نقش خود ما را،  نقش تک تک ما را در فيلم ها و سريال ها و تئاتر هايش با تمام وجود و حس و  حال  بازي کرد و وجود خود را وقف هنرش و وقف  مردم کرد تا آينه  اي از  زندگي تک تک مردم  باشد.... همان تک تک مردمي که در آفتاب سوزان تيرماه به  بدرقه او آمده بودند تا او را غمگنانه تا خانه ابديش همراهي کنند...  شکيبايي همدم لحظه هاي تنهايي مردم بود و حال نوبت مردم بود که   دين خود را به اين بازيگر فراموش  نشدني از دست رفته،  ادا کنند و زحمات هنري او را و خاک سر صحنه خوردنهاي او را ارج نهند.....من مظلومیت و تنهایی او را در فیلم "شکار" ، حس پدری و دلتنگی پدرانه اش را در فیلم " کیمیا "  و عشق خالصش به همسر و خانواده را در سریال "خانه سبز "هرگز فراموش نخواهم کرد  فیلمهایی که شکیبایی به عنوان میراثی از نمایش حس انسانی و اوج  هنر بازیگری برای نسل آینده از خود به ارمغان گذاشت.... افسوس  که خسرو شکيبايي  زود رفت ... زود...اما ياد و خاطره او براي هميشه در دلها و ذهن هاي ما زنده خواهد ماند و تا زمانيکه ما زنده ايم او زنده خواهد بود....
.... و من غير از يکي دو طرحي که از او کشيده ام  چيز ديگري ندارم که بگويم يا بکشم و يا بنويسم  .براي تجديد خاطره،  در اينجا يادي مي کنم از کاريکاتوري  که من در سال 1375 در باره سريال لطیف و پر احساس " خانه سبز" بر روي جلد مجله ام  کشيده و به خيال خودم با آن سريال شوخي کرده بودم در12 سال پيش.... ياد آن روزها و لحطه ها به خير....کاش زمان به عقب بر مي گشت! ......

"پشت "به خیر، آقای ماگریت!!

 

"رنه ماگريت"  Rene Magritte نقاش افسانه اي و  معروف بلژيکي(1967-1898) علاوه بر اينکه هميشه مورد توجه هنرمندان بوده ، در کانون  توجه فلاسفه و انديشمندان نيز واقع بوده است .
آدمهاي بي چهره و يا پشت کرده به اجتماع در نقاشي هايش و يا آن جمله معروفش: "اين يک پيپ نيست" در زير يکي از نقاشيهايش با تصوير يک پيپ،  از او هنرمندي متفاوت و ساختار شکن  ساخته است .عده اي حتي اين نقاش سوررئال را  پدر طنز تخيلي نيز  مي شناسند. هرچه که هست نقاشيهاي ماگريت چون شخصيت خود او مرموز بودند و مرموز خواهند ماند...

ادامه نوشته

شماره 212 (تیرماه) طنزوکاریکاتور منتشر شد

   

ستون هاي اين شماره: سرد مقاله! ( از قطع برق لذت ببريد!)- شعر تير ماه - گربه ي دانا - حرف و کاريکاتور- حرفهاي بي حساب- مسابقه درک کاريکاتور- چت روم طنزي/فيزيکي- فال ماه- ايستگاه مرگ- يک ستون جديد- مسابقه بي معني نويسي!- مشابه مشاور خاتوادگي - روزهاي مشابه زندگي!- توپ شناسي (رابطه پست مدرنيسم و فوتباليسم!)- آلبوم فوتبال- طنزهاي سينمايي- تخته سياه (ماجرا هاي باغ هلو)- فتو رمان هورتون- نقد نسيه ( شناگر: فيلمي که بر خلاف جريان آب شنا مي کرد) - گفتگو با مجيد اخشابي- شکاف نسل ها- مسابقه کاريکاتور و....
کاريکاتوريستها: داريوش رمضاني- اميد خورسند- عباس ناصري- داريوش مهردلان- فيليپ گولوک- عاطفه مدني- میترا مشیری- مسعود فقير- وحيد شمس يوسفي- محمد باقر بياتي- شاهين کلانتري- کورش قاسميان و جواد عليزاده
طنزنويس ها: فتانه ارومچيان- شهرزاد همامی- حميدشاد- حجت فرهاديان- مهدي عسکري- فرزان انگار- حميد ميرزاده- ناصر زارعي- مهدي کاظمي- ر-زمزمه-- هومن شهبندی-علي سعادت- سعيد نقدي- داوج  و... 

20 سال شوخی با اینشتین!

 20  سال شوخی با اینشتین!
 20 سال پیش در چنین ایامی شروع کردم به گردآوری کاریکاتورها و طنزهایی که در باره فرضیه نسبیت اینشتین و فرمول حیرت آور E=mc2 کشیده و نوشته بودم، چون قصد چاپ  آنهارا در کتابی داشتم...
هیچ ناشری زیر بار نرفت و هر کس به من می رسید می گفت: " دست بردار. تو هم بیکاری با این کاریکاتورهای عجیب و غریبت؟ خود فرضیه نسبیت به اندازه کافی گنگ و نامفهوم است چه برسد به شوخی کردن  با آن؟ "
در پاسخ می گفتم اتفاقا  چون خودم هم زیاد از فرضیه نسبیت و این فرمول بغرنج سر در نمی آورم، قصد شوخی با آن را دارم تا کاریکاتور های اینشتینی ام  (مخصوصا  کاریکاتور بالا ) همیشه به صورت "آنلاین" جلوی چشمم و درون ذهنم باشد تا در اثر مرور مداوم آن،  شاید خودم رفته رفته به یک درک نسبی از این فرمول برسم....
البته از سنت شکنی و ساختارشکنی و ایجاد انقلاب در کاریکاتور و طنز هم بدم نمی آمد!....
 

ادامه نوشته